ظلم معلم
ظلم معلم
انوشیروان معلمى داشت. روزى معلم او را بدون تقصیر اذیت کرد و کتک زد، انوشیروان کینه او را به دل گرفت تا وقتی که به پادشاهى رسید.
روزى او را طلبید و با تندى از او پرسید که چرا به من بى سبب ظلم نمودى؟
معلم گفت: چون می دانستم که بعد از پدر به پادشاهى می رسى. خواستم که طعم ظلم را به تو بچشانم تا هنگامی که به سلطنت و پادشاهی رسیدی به کسى ظلم نکنی.
کلمات کلیدی :